حکایت ما و این صندوقچه اسرار از بهمن 90، بعد جهاد اکبر جوسازیهای ساخت وبلاگ شروع شد با خودم قول و قرار گذاشته بودم تا آخر دوران دانشجویی چند صباحی نگهش دارم، بنویسم؛ هم نوشتم یادم نرود و هم. بگذریم. از اون روزها تا الان به حساب تقویم پست های همین وبلاگ 9 سال گذشته! :) به حساب عدد سال هایی که طول کشید برای لیسانس! لیسانسی که تجربیات بیش از خودش میارزد. این خانه مجازی که روزگاری پناه ما بود با همه خاطراتی که در دل دارد و ندارد با همانها که بلاگفا
نمی دونم از عطر یاس اینجا نوشتم یا نه! از برنامه هاش که باید نوشته باشم، ولی روز ولادت حضرت معصومه از فکر می کنم مرداد 93 یا حتی کمی قبلترش از اون استخاره اردوی مشهد برای من و یه تعداد از بچه های انجمن شکل و رنگ جذابتری گرفت به خودش! برای من از دوران دانشجویی همین بس شاید! من هم نگاههای صاحب هیئت را درک کردم، هم دستش را پشت تک تک، جلساتش، حرکت ها و برنامههاش. وگرنه ما چارتا جوون زپرتی چه به گرفتن جلسه و هیئت و زیارت.
درباره این سایت